وحید سجادی فر؛ سحر یوسفی؛ مریم رحمانی
چکیده
بازتاب واقعیّت، یکی از اصلیترین مؤلفههای تأثیرگذار در مرزبندی میان مکاتب ادبی است که چگونگی بازنمود آن در آثار ادبی و هنری، مکاتب گوناگونی چون: کلاسیسم، رمانتیسم، رئالیسم، ناتورالیسم و... به وجود آورده است. در این بین مؤلفۀ «واقعیّت» در مکتب رئالیسم که مکتبی مدعی در بیان واقعیّت صرف است، دارای جایگاه ویژه و متفاوتی از ...
بیشتر
بازتاب واقعیّت، یکی از اصلیترین مؤلفههای تأثیرگذار در مرزبندی میان مکاتب ادبی است که چگونگی بازنمود آن در آثار ادبی و هنری، مکاتب گوناگونی چون: کلاسیسم، رمانتیسم، رئالیسم، ناتورالیسم و... به وجود آورده است. در این بین مؤلفۀ «واقعیّت» در مکتب رئالیسم که مکتبی مدعی در بیان واقعیّت صرف است، دارای جایگاه ویژه و متفاوتی از سایر مکاتب ادبی و هنری است که پایبندی به بیان کامل واقعیّت عینی، پارادایم اصلی آن است. در این پژوهش، پرسشی که مطرح میگردد این است که آیا فاصلۀ زمانی که قطعاً همراه با تغییر بافت و فضای تولید یک اثر داستانی است، میتواند در میزان بازتاب واقعگرایی رئالیستی آن نیز تأثیرگذار باشد؟ در این پژوهش که به روش مقایسهای ـ تحلیلی است، کوشش شدهاست که با بررسی مشخصهها و مؤلفههای رئالیستی در دو اثر داستانی «آبشوران» نوشتۀ علیاشرف درویشیان و «استخوانهای خوک و دستهای جذامی» مصطفی مستور که در عین اشتراک در ژانر اجتماعی، دارای فاصلۀ زمانی و بافتی هستند، میزان واقعنمایی رئالیستی در آنها مورد کنکاش قرار گرفتهاست. دستآوردهای این پژوهش حاکی از این است که مشخصهها و مؤلفههای رئالیستی در ادبیّات داستانی با وجود متغیری چون فاصلۀ زمانی، میتوانند تا حدود زیادی مشابه و مشترک باشند.