علی سلیمانی؛ محمود مهرآوران
چکیده
یکی از راههای شناخت ادبیات یک دوره، نقد و بررسی دقیق آثار ادبی و قضاوت بر مبنای واقعیّتهای موجود آن دوره است. شعر دوره مشروطه که حدِّ واسط شعر سنتی و شعر نو محسوب میشود، از جهات گوناگون درخور توجه است. در این مقاله به دنبال آن هستیم که به بررسی نقدِ بلاغی دورۀ مشروطه با تأکید بر اشعار میرزادة عشقی و ابوالقاسم لاهوتی به عنوان ...
بیشتر
یکی از راههای شناخت ادبیات یک دوره، نقد و بررسی دقیق آثار ادبی و قضاوت بر مبنای واقعیّتهای موجود آن دوره است. شعر دوره مشروطه که حدِّ واسط شعر سنتی و شعر نو محسوب میشود، از جهات گوناگون درخور توجه است. در این مقاله به دنبال آن هستیم که به بررسی نقدِ بلاغی دورۀ مشروطه با تأکید بر اشعار میرزادة عشقی و ابوالقاسم لاهوتی به عنوان دو شاعر مهم این دوره بپردازیم. برخلاف تصور رایج، نقد بلاغی تنها در شناخت مباحث علم بیان منحصر نمیشود و طبق نظر ادیبان، بررسی صنایع بدیعی نیز بایستی در این حوزه گنجانده شود. از این رو در این مقاله ضمن بررسی تشبیه، استعاره و کنایه، به بررسی صنایع تأثیرگذار بدیعی دو شاعر نیز پرداختیم و این صنایع بدیعی را بر اساس فلسفۀ شکلگیری و معیارهای زیبایی که کمتر بدان پرداخته شده، طبقهبندی کردهایم. از آنجا که نیروی تخیّل در ساختن مجاز دخیل نیست و مجاز مُرسل توسط شاعر ساخته نمیشود، مجاز را مورد تحلیل قرار ندادیم. از رهرو این پژوهش جدا از شناخت بیشتر دو شاعر، دریافتیم که با وجود عوامگویی شعر دورۀ مشروطه، شاعران این دوره استفاده از صنایع بلاغی را کنار ننهادهاند و تنها از جنبۀ زینت نیز بدان ننگریستهاند؛ بلکه از این صنایع در جهت بیان معضلات و مشکلات جامعه سود جستهاند تا بدین واسطه بر مخاطبان خود تأثیر بگذارند و آنها را ترغیب به ایجاد تحوّل و تغییر نمایند.